تاملی مختصر در مبانی مشروعیت حکومت ها در ایران

چیستی مشروعیت سنتی، کاریزماتیک و قانونی

مجید علیپور، سردبیر مورخان
آن از گفتگو بهانه ای شد تا به این نکته بپردازم که عموم افراد چه برداشتی از مفهوم «مشروعیت حکمرانی» در طول تاریخ ایران داشته اند؟ بسیاری از مردم امروزی چگونگی به پادشاهی / رهبری رسیدن یک کودک خردسال در میان جمعیتی عظیم از پیشینیان را درک نمی کنند و یا این مطلب که چرا جنگ های جانشینی معمولا بین اعضای خانوادۀ شاه تازه درگذشته، در می گرفته است و خلاصه آنکه چرا در چنان وقایع مهم و سرنوشت سازی، مردم و خردِ جمعی مردم به کلی ناپیدا و غایب هستند؟
پاسخ به پرسش هایی از این دست، بدون کمک گرفتن از مفاهیم و اصطلاحاتی که عموما توسط جامعه شناسان ساخته و تشریح شده است ناممکن می نماید؛ از جمله این مفاهیم ارزشمند، سنخ شناسی مشروعیت رهبران است که توسط توسط ماکس وبر (Max Veber) جامعه شناس مشهور آلمانی ارایه شده است.
...

یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
در یک مجلس میهمانی صحبتها به دوران قاجار و علل عقب ماندگی ایران کشیده شد. یکی از دوستان با حالتی توام با حسرت و خشم گفتند: « به نظر من خائن ترینِ خائنین به ایران، امیرکبیر بوده!» و در مقابل پرسش همراه با اظهار شگفتی من پاسخ دادند : « اگر این جناب کمی عرضه به خرج می داد و در همان دوران قدرت و صدارتش، ناصرالدین شاه را برکنار می کرد و خودش شاه ایران می شد ؛ تاریخ ما دچار این همه نکبت و بدبختی و ... نمی گشت!»
کاری به مغالطه مشهور زمان پریشی / ناهمزمانی تاریخی ( Anachronism ) در روایت یا تفسیر پدیده های تاریخی نداریم، چرا که مطمئنا هر علوم انسانی خوانده ای با همین چند جمله، به خوبی دریافته که گویندۀ چنان سخنانی تا چه اندازه از فهم چرایی ظهور پدیده ها و تحولات در تاریخ بی بهره بوده است؛ ازین رو چندان وقت خود را مصروف گفته ها و تفاسیر چنان افرادی از وقایع تاریخی نمی کنیم. اما این بخش از گفتگو بهانه ای شد تا به این نکته بپردازم که عموم افراد چه برداشتی از مفهوم «مشروعیت حکمرانی» در طول تاریخ ایران داشته اند؟ بسیاری از مردم امروزی چگونگی به پادشاهی / رهبری رسیدن یک کودک خردسال در میان جمعیتی عظیم از پیشینیان را درک نمی کنند و یا این مطلب که چرا جنگ های جانشینی معمولا بین اعضای خانوادۀ شاه تازه درگذشته، در می گرفته است و خلاصه آنکه چرا در چنان وقایع مهم و سرنوشت سازی، مردم و خردِ جمعی مردم به کلی ناپیدا و غایب هستند؟
پاسخ به پرسش هایی از این دست، بدون کمک گرفتن از مفاهیم و اصطلاحاتی که عموما توسط جامعه شناسان ساخته و تشریح شده است ناممکن می نماید؛ از جمله این مفاهیم ارزشمند، سنخ شناسی مشروعیت رهبران است که توسط توسط ماکس وبر (Max Weber) جامعه شناس مشهور آلمانی ارایه شده است.
مشروعیت (Legitimacy) را در تعریفی مختصر «پذیرش حقانیت شخص، از سوی عموم افراد جامعه برای اعمال قدرت » یا حکومت بر قلبها دانسته اند. به عبارتی حاکم پیش از اتکا به شمشیر و نیروی قهریه ، از طریق رضایت اتباع بر آنها حکومت و اعمال حاکمیت نماید. مشروعیت حاکم یا دستگاه حکومت نشان می دهد نظام حاکم تا چه میزان می تواند به حرف شنوی و اطاعت مردم از فرامین خود اتکا داشته باشد و این اطمینان به کدام عوامل بستگی و تا کجا ادامه خواهد داشت. همچنین افزایش مشروعیت حکومتها به آنها امکان می دهد با به کارگیری کمترین امکانات و صرف هزینه ها، مخالفین و دشمنان خود را منکوب و تسلیم نمایند . در مقابل، کاهش مشروعیت از بزرگترین خطرهاییست که هر حکومتی را تهدید می کند؛ زیرا به هر میزان که از مشروعیت آنها کاسته شود این خطر وجود دارد که اتباع آنها آماده قانون شکنی و شورش علیه نهادهای مستقر شده، در صورت امکان و بروز فرصت، به همکاری با مخالفان جهت اخلال در روند حاکمیت بپردازند. از این رو حکومت¬گران همواره میزان مشروعیت خود نزد جامعه و تداوم آن را، با حساسیت ویژه ای دنبال می کنند و نسبت به منابعی که آن را به چالش می کشد عکس العمل نشان می دهند.
نشان دادن حکومت هایی که از چنان سطحی از مشروعیت برخوردار باشند که هیچ نیازی به اعمال قوه قهریه و مجازات، جهت به اطاعت واداشتن همه اتباع خود نداشته باشند کاری تقریبا ناممکن است؛ چرا که به هر روی در میان اقشار و طبقات مختلف جامعه، مطمئنا اشخاص و دستجاتی هستند که انگیزه هایی برای تغییر در وضع موجود دارند و اطاعت مطلق از همه فرامین و قوانین حکومت را مانع دستیابی به منافع فردی یا گروهی خود می دانند. با این پیش درآمد می توان گفت توانایی و احتمال موفقیت جنبش های اصلاحی یا انقلابی در هر جامعه ای، تا حد زیادی به میزان مشروعیت/ نامشروع بودن حکومت و فرامین صادره نزد مردم دارد. البته صرف نامشروع شدن حکومتی دلیل بر افزایش احتمال موفقیت مخالفانش نیست و نیروهای تحول خواه می بایست ضمن تلاش برای تهیه سایر لوازم و تمهید مقدمات، به فکر بالا بردن میزان مشروعیت خود نزد طبقات مختلف جامعه باشند. در غیر اینصورت نمی توانند از همکاری آنها در درگیری ها و زد و خوردهای سیاسی مطمئن باشند. به عبارت دیگر ممکن است حکومتی به بالاترین میزان بحران در مشروعیت دچار شده باشد اما در مقابلش نیروهایی باشند که واجد کمترین مشروعیتی نزد مردم نباشند؛ طبیعی است که مردم در درگیری میان آنها ورود نکرده، به تماشای اتفاقات و رویدادها اکتفا کنند.
برای درک بهتر مفهوم مشروعیت/سیادت، لازم است شرح مختصری از تقسیم بندی سه گانه ماکس وبر از انواع مشروعیت ارائه شود. وبر مشروعیت حاکمان/رهبران را در سه نوع احصا کرده است:
۱. مشروعیت سنتی
۲. مشروعیت کاریزماتیک (فرهمند)
۳. مشروعیت قانونی (عقلانی / دیوانسالارانه)
۱) مشروعیت سنتی: مشروعیت سنتی که با مفهوم تقدس (تایید الهی/ ماوراءالطبیعی) پیوند نزدیکی دارد؛ بیشتر در جوامع سنتی/ پیشامدرن دیده می شود و نشان می دهد چرا در چنین جوامعی، بعد از مرگ یا کناره گیری شاه/ خان/ رییس فرقه و ... فردی از خاندان او (معمولا پسر ارشد) را صاحب مشروعیت لازم برای تداوم سیادت و رهبری می دانند. در چنین جوامعی ارزش های اصلی مشروعیت آفرینی، معمولا «خون» و «تبار خانوادگی» است و مسایلی چون سطحِ دانش، تجربه، نیروی بدنی و .... در برابر آن ، کاملا بی معناست. در جوامع بدوی (که جامعه پیچیدگی های جوامع مدنی را هم نداشت) کسی که به سنین بالاتری می رسید برای رهبری (رهبری به معنای داوری/ قضاوت و نه در معنای اخصِ حکومت) انتخاب می شد؛ جامعه برای فرامین و داوری های او احترام و اطاعت قایل بود و ... . نمونۀ دم دستی این نوع از مشروعیت را می توان در مقیاس کوچکتر در خانواده های سنتی نشان داد که در آنها اطاعت از «پدر» ( حتی در اموری که از نظر فرزندان نامعقول محسوب می شوند) ارزشی مهم و محوری است و قیام علیه پدر (با هر تفسیر و علتی) امری ضدارزش و غیرقابل پذیرش محسوب می شود که نه تنها از طرف سایرین مورد حمایت قرار نمی گیرد بلکه به عکس؛ ممکن است با واکنش تند سایرین هم مواجه شود.
این نکته را هم باید در نظر داشت که در جوامع سنتی مهمترین علت مشروعیت بخش به فرامین و خواست های شاه/ رهبر فرقه و ... نه مقام و مرتبه آنها؛ بلکه قوت و اعتبار سنن و اعتقادات جامعه و تعصبات و باورهای پیروان آنهاست که شاه/رهبر را محافظ لایقی جهت تداوم آن نظام اعتقادی می بینند. به عبارت دیگر اگرچه امروزه چنین تصورمی شود که شاهان پیشین دارای حق و اختیار مطلق در صدور فرامین بوده اند ، اما این برداشت از اختیارات شاهان چندان کامل و درست نیست چرا که مبنای مشروعیت خودِ حاکم از اعتبار سنن و قوت اعتقادات مردم بود؛ بنابراین خواستها و فرامینش نمی توانست فراتر از آن اعتقادات و سنن باشد. به عنوان مثال اگر در جامعه ای ازدواج با محارم معمول بود، پادشاه توان و اجازه ایجاد ممنوعیت در این سنت را نداشت و چه بسا اگر حاکمی با تمهیداتی بر این امر ممنوعیتی ایجاد می کرد، به احتمال زیاد یا علیه او قیام و شورشی صورت می گرفت و یا آنکه اندک مدتی بعد از کنار رفتن او همان شیوه زندگانی پیشین از سر گرفته می شد.
۲) مشروعیت کاریزماتیک (فرهمند): شخصیت کاریزماتیک به شخصیتی گفته می شود که دارای نیرویی درونی (خدادادی / ذاتی) باشد که بتواند به اتکای آن جمعیت عظیمی از مردم را جذب، کنترل و رهبری کند. مردم به واسطه شخصیت قدرتمند اوست که شیفته و مسحور سخنانش شده، برای خواستها و آرمانهایش تلاش می می کنند زیرا سعادت یا شقاوت خود را در پیوند تمام در اجرای دستورات او می بینند. نیرویی که رهبری فرهمند در پیروانش به وجود می آورد ورای سنت ها و قواعد معمول جامعه است و این اراده را در پیروانش خلق می کند که علیه تمام یا بخش هایی از سنت که مورد تایید رهبری فرهمند نیست قیام کرده، در برانداختن آن تردید نکنند. البته خود این فرهمندی در آینده منبعی برای مشروعیت بازماندگانش خواهد شد که آن مشروعیت ثانویه را می بایست از نوع سنتی دانست زیرا بازماندگان شخصیت فرهمند به واسطه همان خون و تبار خانوادگی برای خود مشروعیتی قایلند که سایرین از آن بی نصیبند!
از نمونه های مشهور رهبران کاریزماتیک می توان به حضرت محمد (ص)، امام خمینی، هیتلر و ... اشاره کرد که بررسی زندگانی همین چند نام نشان می دهد وجود یک رهبری فرهمند تا چه اندازه می تواند در خلق انقلابات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موثر باشد. در واقع احتمال موفقیت انقلابهای بزرگ سیاسی-فرهنگی در فقدان شخصیتی کاریزماتیک بسیار ناچیز است زیرا یا جامعه در حمایت از سنن خود علیه او شورش خواهد کرد و یا آنکه به محض کنار رفتن سایه شمشیر از سر مردم، جامعه به سرعت به باورها و رفتارهای پیشین خود بازخواهد گشت.
۳) مشروعیت قانونی (سازمانی): نگارنده هرگاه در کلاسها به تشریح این مفاهیم می پردازد این شوخی دوستانه را هم چاشنی کار می کند که: «علت احترام و فرمانبرداری شما (دانش آموز و دانشجو) نسبت به منِ مدرس چیست؟!» بدون شک قریب به اتفاق آنها بابت گرفتن نمره و گذراندن درس یا ترس از تنبیه و توبیخ و ... از قوانین کلاس و خواسته های مدرس تبعیت می کنند. علت اطاعت و فرمانبرداری در ادارت و سازمانها هم چیزی جز این نیست . ممکن است مدیری به لحاظ نیروی جسمانی و فیزیک بدن بسیار ضعیف باشد یا چهره و صدایی ناخوشایند داشته باشد و یا مثلا از سواد و تجربه چندانی هم بهره مند نباشد اما بر دهها و بلکه هزاران کارمند قوی هیکل و خوش بنیه و با تجربه و ... «حکم براند.»
حال باید پرسید آن کدام نیروست که به چنین مدیر ضعیف الجثه ای که نه از تبار و خون ویژه ای برخوردار است، نه چهره و شخصیتی جذاب دارد، نه از دانش و تجربه ارزشمندی برخوردار است و ... این «قدرت» را بخشیده که دیگران را وادار به کرنش در برابر او و خواسته هایش می کند؟ و به کدام علت همین شخص به محض از دست دادن آن پست و مقام، دیگر توان چنان اعمال قدرتی را ندارد و فرامین و دستورات او ارزشی بیش از کاغذپاره نمی یابند؟ ( حتی اگر در سربرگ نامه هایش آورده باشد:«رییس جمهور پیشین!»)
مشروعیت سازمانی (قانونی) همین نوع مشروعیت است که شخص از راه صعود در سلسله مراتب نظام بوروکراسی/ سازمانی از آن بهره مند می شود و به فرامین و دستورات او مشروعیت می بخشد. در واقع نیروی مشروعیت بخش به او و فرامینش، غولی است به نام دولت/سازمان که شخص بر شانه هایش بالا رفته و آن ابهت و توانایی غول (دولت ) است که چنان کرنش و خضوعی را در دیگران به وجود آورده است. قدرتی که هابز فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ م. آن را به لویاتان ( اژدهای اسطوره ای و عظیم الجثه دریاها که همه ملوانان از او وحشت داشتند) تشبیه می کرد.
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما