آیا همه‌پرسی درباره تغییر سلطنت منطقی بود؟

به مناسبت توصیه ملک‌الشعرا بهار به برگزاری رفراندوم درباره خلع قاجاریه از سلطنت

زهرا گلشن، پژوهشگر آزاد تاریخ
هفتم آبان ۱۳۰۴ و در بحبوبه تصویب طرح خلع قاجاریه و تفویض موقت اختیارات به رضاخان که منادی سلطنت او بود ملک‌الشعرا بهار در نطقی خواستار برگزاری رفراندم در این باره شد. ...

شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵
هفتم آبان ۱۳۰۴ و در بحبوبه تصویب طرح خلع قاجاریه و تفویض موقت اختیارات به رضاخان که منادی سلطنت او بود ملک‌الشعرا بهار در نطقی خواستار برگزاری رفراندم در این باره شد. توصیه‌ای که نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود. اما سوال امروزی ما از آن ماجرای تاریخی چیست؟
سوال از اختیارات مردم در تعیین شاه مملکتشان است. اگر مردم می‌توانند مورد همه‌پرسی قرار بگیرند اصلا شاه می‌خواهند چه کنند؟ آیا مجلس و دولت برایشان کافی نیست؟ یعنی اگر مردمانی به شعور و آگاهی لازم درباره تصمیم‌گیری این‌چنینی رسیده باشند چرا باید سایه شاه را بر سر تحمل کنند؟ این مسئله شاید در منطق امروز ما جایگاه داشته باشد اما با تفکر ظل‌اللهی سنتی ایران جور درنمی‌آید. پس برای چه مرحوم بهار آن را مطرح کرد؟ آیا او می‌خواست به پاسداشت قانون اساسی مردم را در هر تصمیم‌گیری‌ای شریک اعلام کند؟
به‌نظر می‌رسد بی‌کفایتی شدید احمدشاه و افول سلسله قاجاریه از یک طرف و فشار غلبه رضاخان و محبوبیت و نفوذ مالی و سیاسی‌اش باعث شده بود تا درباره شخص اول مملکت تعاریف جدید همه‌فهمی سربرآورد. تعاریفی که هر فرد کوچه بازاری جرأت ابراز آن را داشت. این جرأت بعد از توفق ملت در ماجرای مشروطه بلوغ خاصی یافته بود. بر این بلوغ توده فعالیت روشنفکران و متنفذین نیز اضافه می‌شد و در نهایت شخص رضاخان نیز در آن بسیار تاثیر داشت. در حدود چهار سال قدرت‌نمایی نظامی رضاخان توقع ملت از شبانشان تغییر کرد. توقعی که در جنگهای ایران و روس و در قحطی‌ها و جداشدن بخشهای دیگری از ایران در دوره قاجاریه فروخورده شده بود. سیاستهای غلط محمدعلی‌شاه نیز بخش عمده‌ای از مردم و انقلابیون را منزجر کرد. احمدشاه نیز در قلب مردم جایگاه درخوری نیافت. بنابراین شخص رضاخان خود مسئول تغییر ذائقه مردم بود. تغییری که ملک‌الشعرا بهار گمان داشت شاید بتوان با استفاده از آن راه دیکتاتوری رضاخانی را سد کرد.
نکته اینجاست که رضاخان به ترفندها و طرق گوناگون و با حمایت ضمنی انگلستان توانسته بود این موافقت کلی مردم ایران را کسب کند. در این شرایط همه‌پرسی چه معنایی داشت؟ وقتی احمدشاه دیگر هرگز به ایران بازنگشت و سردارسپه شاه شد مردم ایران چه کردند؟ مردم ایران حداقل مخالفتی نداشتند که فردی قوی‌تر شاه ایشان باشد. بنابراین می‌توان دریافت مسئله حساس همه‌پرسی در بسیاری از موارد جایگاهی منطقی و قابل بحث ندارد و مخصوص نظامهای فوق‌العاده مترقی است که فعالیت و روشنگری‌های احزاب تا لحظه آخر می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد. تطمیع نمایندگان مجلس پنجم و شلیک گلوله به واعظ قزوینی نشان داد که چماق سلطه و استبداد جوابی محتوم به نفع خود خواهد ساخت؛ چه با عوام‌فریبی، چه با رشوه و چه با حمایت بیگانه.
برای اهل تاریخ ضروری است تا در مواقع توصیه همه‌پرسی‌ در تاریخ معاصر دقیق شوند و از ملت ایران بپرسند که این مسئله واقعا برایشان معنا و جایگاهی دارد؟ این تبیین در تعیین تکلیف درباره همه‌پرسی‌های پیشنهادی امروزی بسیار اهمیت دارد. شاید با تحقیق و پرسش‌گری روشن شود که سیاسیون و مردم ایران هنوز درک درستی از مفهوم رفراندم ندارند و تنها در مواقع حساسی از تاریخ با صورت ظاهر آن بازی می‌کنند.
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما