نمایشی درام از یک طلاق درباری

پشت پرده های طلاق ثریا از محمدرضاشاه

زهرا بهنام، پژوهشگر تاریخ
بعد از طلاق محمدرضا پهلوی از فوزیه (خواهر ملک فاروق پادشاه مصر) پس از شش سال زندگی مشترک که حاصلش تولد دختری به نام شهناز بود، شاه ایران در صدد یافتن همسر تازه ای برای خود برآمد؛ به شاه دختران بسیاری معرفی می شد اما او آنها را پسند نمی کرد تا آنکه آوازه زیبایی ثریا به گوش شاه رسید و وی خواهر بزرگ خود "شمس" را برای بررسی صحت خبرها به اروپا فرستاد. در یک میهمانی که سفارت ایران در انگلستان ترتیب داده بود ثریای ۱۸ ساله را که از قصد اصلی برگزار گنندگان آن میهمانی و حضور شمس چیزی نمی دانست پسندید و موضوع را به اطلاعش رساند. ثریا به اذعان خود بیش از هرچیز رویای هنرپیشگی و بازی در فیلمهای هالیوودی را داشت . از این رو با پدر شرط کرد که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد، او را به هالیوود بفرستد.
رسانه های وقت در ایران و جهان تصویری رمانیتک از عشق و ازدواج شاه و ثریا و تصویری کاملا درام از جدایی این دو ارائه داده اند در حالی که حقیقت با تصویرسازی های رسانه ها تفاوت کلی داشت....

سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵


ثریا دختر بزرگ خلیل اسفندیاری و اوا کارل، دومین همسر محمدرضا شاه پهلوی و برای مدت هفت سال ملکه دربار ایران بود. خلیل اسفندیاری (متولد ۱۲۸۱ شمسی) فرزند چهارم اسفندیار خان و برادر زاده سردار اسعد بختیاری (از فرماندهان فاتح تهران در انقلاب مشروطه) از بیست و سه سالگی برای تحصیل در رشته حقوق و اقتصاد سیاسی به آلمان فرستاده شد؛ در آنجا با دختری آلمانی به نام اوا کارل ازدواج کرد و با پایان تحصیلات به همراه همسرش به ایران و املاک پدری بازگشت. دخترشان ثریا به سال ۱۳۱۱ در اصفهان به دنیا آمد، اما هشت ماه بعد از تولد ثریا، پدر و مادرش تصمیم گرفتند به علت وضعیت نامناسب بهداشتی در کشور و گسترش بیماری آبله از ایران به آلمان برگردند. در سال ۱۳۱۶ از نو به ایران بازگشتند و در این زمان صاحب فرزند پسری به نام بیژن نیز شدند. ثریا در اصفهان وارد مدرسه آلمانی "مادام الی منتال" شد و تا اشغال ایران به دست متفقین ( ۱۳۲۰ شمسی) در این مدرسه زیر نظر معلمان آلمانی تحصیل می کرد و زبان فارسی را نیز نزد معلم خصوصی یاد می گرفت. پنج سال بعد خانواده اسفندیاری برای همیشه ایران را به مقصد زوریخ ترک کردند و در این شهر ساکن شدند.
با طلاق محمدرضا پهلوی و فوزیه (خواهر ملک فاروق پادشاه مصر) بعد از شش سال زندگی مشترک که حاصلش تولد دختری به نام شهناز بود، شاه ایران در صدد یافتن همسر تازه ای برای خود برآمد؛ به شاه دختران بسیاری معرفی می شد اما او آنها را پسند نمی کرد تا آنکه آوازه زیبایی ثریا به گوش شاه رسید و وی خواهر بزرگ خود "شمس" را برای بررسی صحت خبرها به اروپا فرستاد. شمس به اروپا رفت و در یک میهمانی که سفارت ایران در انگلستان ترتیب داده بود ثریای ۱۸ ساله را که از قصد اصلی برگزار گنندگان آن میهمانی و حضور شمس چیزی نمی دانست پسندید و موضوع را به اطلاعش رساند. ظاهرا بیش از ثریا این خلیل اسفندیاری بود که از رو کردن شانس به خود و خانواده اش بسیار خوشحال شد زیرا ثریا به اذعان خود بیش از هرچیز رویای هنرپیشگی و بازی در فیلمهای هالیوودی را داشت . از این رو بعد از اصرارهای پدر که ستاره اقبال خانواده را بلند می دید، شرط کرد که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد، او را به هالیوود بفرستد.
رسانه های وقت در ایران و جهان تصویری رمانیتک از عشق و ازدواج شاه و ثریا و تصویری کاملا درام از جدایی این دو ارائه داده اند در حالی که حقیقت با تصویرسازی های رسانه ها تفاوت کلی داشت. همانگونه که شرط ابتدایی ثریا جهت قبول سخنان پدر برای حضور در ایران، نه عشق در نگاه اول (چنانکه رسانه ها می نوشتند) بلکه یافتن فرصتی مناسب برای راضی کردن پدر به حضور در دانشکده هنرپیشگی بود. رویای حضور بر پرده های سینما به حدی برای ثریا اهمیت داشت که بعد از طلاق از محمدرضا در چند فیلم جلوی دوربین رفت و حتی زمانی که در مورد میزان مخارج او در زندگی و پولی که به حسابهایش واریز می شد به طور ضمنی از سوی شاه ملامت شد ، پیغام داد که هالیوود برای خاطرات زندگی زناشوئی اش با شاه حاضر است تا ۱۵ میلیون دلار در اختیار او قرار دهد و اگر دولت ایران حاضر به این پرداختها نیست او چنان معامله ای را با استودیوهای فیلم سازی به انجام خواهد رساند!
مجله خواندنیها در شماره روز ۱۹ فروردین ماه ۱۳۳۷ خود گزارشی درباره شرایط شاه پس از طلاق ثریا دارد که مجموعه‌ای از مطالب نشریات داخلی و خارجی آن دوران درباره این موضوع را در بر می‌گیرد. این گزارش ها مجموعه ای از داستان پردازی های ژورنالیستی درباره طلاق محمدرضا از ثریا هستند که حاکی از عشق عمیق بین این دو و میزان"فداکاری شاه و ملکه برای مصالح عالیه مملکت است"! محور اصلی این داستان سرایی ها؛ اندوه عمیق اعلیحضرت بابت این جدایی و شرکت نکردن در مراسم جشن عید نوروز، خلاصه کردن مراسم سلام نوروزی، لغو مسافرت تفریحی به شمال کشور ، ساعتها ورق زدن آلبومی حاوی عکس های ملکه و نگریستن به عکس های قدیمی و جدید او و حتی اندوه و بهت بسیار مردم بابت این ماجرا است که صفحات متعددی از روزنامه های داخلی و خارجی را پر کرده است تا جایی که این طلاق را " بزرگترین و بی سابقه ترین درام عشقی تاریخ ایران " معرفی می کردند و پیرامون آن شایعه سازی های بی اندازه ای صورت می دادند. ثریا اسفندیاری در صفحات متعددی از کتاب خاطرات خود به این افسانه سرایی ها اشاره می کند و ضمن "اراجیف و مبتذل خواندن آن قصه های پر آب و تاب" نتیجه گیری جالبی ارائه می دهد: " نکته مهمی که به آن پی برده ام این است که اصل رویدادهای جهان در برابر کل شایعات شفاهی و کتبی پرآب و تاب ولی بی اساس، به فرع تبدیل می شوند"
ازدواج ثریا و شاه در سالهایی بسیار بحرانی صورت گرفت. در کمتر از یک ماه بعد از مراسم عروسی ، رزم‌آرا نخست‌وزیر ترور شد و در پی آن قانون ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. دکتر مصدق هم که سه ماه بعد از عروسی شاه و ثریا به نخست‌وزیری رسید و نزدیک دو سال در این مقام باقی ماند، منفور ثریا بود و ثریا بعدها در کتاب خاطرات خود از پیشنهاد طلاق به محمدرضا به عنوان دومین قمار بزرگ زندگیش بعد از اعمال فشارها به شاه برای برخورد و خلع مصدق یاد می کند.
علت اصلی طلاق شاه از ثریا را نازا بودن ثریا و فشار بسیار ملکۀ مادر (مادر محمدرضا) به شاه برای آوردن فرزندی پسر جهت تعیین ولیعهد عنوان می کنند. شاه و ثریا به معاینات پزشکی در مجهزترین و به روز ترین بیمارستانهای آمریکا و زیر نظر بهترین متخصصان روی آورند اما نظر همه آنها بر این بود که نه شاه و نه ثریا مشکلی بابت فرزندآوری ندارند و تنها باید منتظر گذر زمان باشند. با این حال نبودِ ولیعهد، خانواده سلطنتی را دچار تشویش کرده بود که بعد از شاه چه بر سر حکومتشان خواهد آمد. شاه و خانواده اش مطمئن بودند که جامعه با ولیعهدی و سلطنت شهناز موافقتی نخواهد داشت.
فشارهای مادر شاه به او به ویژه بعد از حادثه سقوط هلی کوپتر و مرگ "علیرضا" تنها برادر تنی شاه که می توانست جانشین او باشد، کم کم موضوع ولیعهد را به بحرانی بزرگ در دربار تبدیل کرد و نقطه عطفی در روابط شاه و ثریا شد. از اینجا به بعد " معمرین و شیوخ" به موضوع ورود می کنند تا با بازی کردن نقش منفی داستان، شاه همچنان در داستان پردازی های بعدی، مرد خوب و محبوب داستان باقی بماند. اهمیت ورود سایرین به موضوع طلاق شاه از ثریا به اندازه ای بود که علی امینی به هنگام پذیرش پست نخست وزیری دغدغه اول خود را نبود ولیعهد در کشور عنوان می کرد و موفقیت انجام اصلاحات در کشور را منوط به حضور ولیعهد می دانست! البته درباریان دیگر نیز حسب وظیفه محول شده، به کرات از نگرانی عمیق خود درباره آینده تاج و تخت پهلوی سخن می گفتند و برای پیدا کردن راه حل جلسات مشورتی برگزار می کردند.
ناامید شدن شاه از اینکه ثریا بتواند فرزند پسری برای او بیاورد، در کنار فشارهای روزافزونی که به ثریا وارد می شد باعث شد تا آنها از چند ماه قبل درباره طلاق توافقی صحبت هایی داشته باشند. با رجوع به خاطرات ثریا می توان دریافت که شاه تصمیم خود را از مدتها پیش گرفته بوده و تمام داستان سازی های نقل شده در مطبوعات بعدی عاری از حقیقت است. ثریا چنانکه بعدها گفت، پیشنهاد طلاق را خود وی به شاه داد و احتمالا انتظار می کشید که شاه با نشان دادن واکنشی تند به این پیشنهاد، دوام زندگیشان را برای مدتی طولانی تر تضمین کند. ثریا این پیشنهاد را یکی از دو قمار بزرگ زندگی خود می نامد که "امکان داشت بابت آن همه هستی اش را ببازد ولی حرف از دهانم پریده بود [...] اصلا نمی توانستم قبول کنم مجبور خواهم شد همه آنچه را که به جانم بسته بود، به دلیل گناهی که مرتکب نشده بودم به یکباره از دست بدهم!"
به هر روی ثریا با تشریفات رسمی در ۲۴ بهمن ماه ۱۳۳۶ تهران را به مقصد سنت موریتز ترک کرد تا منتظر تصمیم رجال مملکت و در اصل شخص شاه باقی بماند. وی می گوید در تمام مدت اعلام نظر شاه سعی می کرده موضوع را از اطرافیان پنهان نگاه دارد و در جمع ها همواره شاد و لبخندزنان به نظر آید؛ هرچند بعد از یک تماس تلفنی با شاه و زمانی که از شاه درباره نتیجه جلسه پرسیده، با آنکه شاه به او گفت " هنوز جلسات ادامه دارد و من سعی خودم را می کنم! شما هم بهتر است چند روزی صبر کنید تا خودم به شما تلفن کنم." اطمینان حاصل کرده که دیگر هیچ امیدی نیست!
دقیقا یک ماه بعد از خروج ثریا از کشور ، تصمیم شاه و دربار مبنی بر طلاق ثریا به طور رسمی از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید. خود شاه نیز در بیانیه ای به این مناسبت با یاد کردن از برگزاری دو جلسه مشورتی با صاحب منصبان از جمله ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، شجاع الدین شفا (وزیر دربار) اسعد بختیاری ( امیر جنگ) و ... و با ابراز "کمال تأسف و تألم و با تذکر اینکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری شاهنشاه از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشته‌اند" اعلام می کند که حاضرین در هر دو جلسه "به اتفاق آراء اظهار کردند که ولیعهد ایران باید از نسل بلافصل شخص اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی باشد." از این محمدرضاشاه و ثریا علی رغم "کمال علاقه و محبتی که فی‌مابین وجود دارد، تنها به خاطر مصالح عالیه کشور از احساسات شخصی خود صرفنظر کرده و تصمیم به جدایی اتخاذ فرموده اند."
روایت ثریا از ماجرا متفاوت است؛ وی می گوید با توجه به برخوردهای سرد شاه پس از خروجش به مقصد سنت موریتز مطمئن شده بود که بازگشتی در کار نخواهد بود؛ با این حال پیش از اعلان رسمی طلاق هیاتی از طرف شاه به دیدار او آمدند تا آخرین راه حل را پیش پای او بگذارند و از او بخواهند "با ازدواج دوم شاه موافقت کند و همچنان ملکه اول کشور باقی بماند!" ثریا از این پیشنهاد عصبانی می شود و ضمن راندن هیات عنوان می کند که این بهانه ای بیش نیست و شاه نیز خود می دانسته که او چنین پیشنهادی را نخواهد پذیرفت.
ثریا بعد از باخت در قماری که خود پیشنهاد کرده بود به ایتالیا رفت و ضمن معاشرت با تنی چند از ستارگان و دست اندرکاران سینما در چند فیلم به بازی پرداخت و مدت کوتاهی نیز با تهیه کننده ای به نام فرانکو ایندووینا که برای نخستین بار به او پیشنهاد بازی در فیلمی را داده بود ازدواج کرد، هرچند این ازدواج نیز با مرگ زودهنگام فرانکو به زودی پایان گرفت. ملاحظات دربار درباره شهرت ملکه سابق باعث شد تا نسبت به حضور ثریا در سینما حساسیت های جدیدی به وجود بیاید. گفته می شود امتیاز فیلمهایی که او در آنها نقش آفرینی کرده بود تماما توسط دولت ایران خریداری شد تا به نمایش عمومی درنیاید تا مبادا آن چهره ای که رسانه ها درباره "ملکه ای با چشم های زمردین" ساخته بودند به کلی تغییر کند! به خود ثریا نیز مبالغ هنگفتی بابت مهریه و مخارج دیگر پرداخت شده بود هرچند توقعات او تمامی نداشت. طبق خاطرات اسدالله علم، ثریا در سال ۱۳۵۴ در نامه‌ای از شاه خواست که آپارتمانی در پاریس برایش خریداری شود و شاه نیز با آن موافقت کرد ولی یک سال بعد در آبان ۱۳۵۵ با تقاضای مستمری ماهیانه به مبلغ شش تا هفت هزار دلار از طرف او مواجه شد که این بار شاه از او به خشم امده بود!
ثریا هیچگاه به ایران بازنگشت و با این عقیده که "حق دارم از موهبت زندگی لذت ببرم" به سیر و سیاحت بسیار در نقاط مختلف جهان پرداخت تا آنکه در سوم آبان ۱۳۸۰ شمسی در آپارتمانش در پاریس از دنیا رفت. اموالش که برآوردها آن را مبلغی بیش از ۵۰ میلیون یورو نشان می دهند طبق وصیتش به سه سازمان خیریه فرانسوی «حامیان حیوانات»، «حمایت از افراد ناتوان در فرانسه» و »صلیب سرخ فرانسه» اعطا شد تا به وضوح مشخص شود ایران و ایرانی به هیچ وجه بخشی از " همه آنچه که به جان [ثریا] بسته بود" نبوده اند.

منابع:
نیلوفر کسری ( ۱۳۸۷) کتاب زنان ذی نفوذ در خاندان پهلوی ، انتشارات بدرقه جاویدان
اسدالله علم (۱۳۹۲ ) یادداشت های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد چهارم، انتشارات کتابسرا
ثریا اسفندیاری( ۱۳۵۸) حالا خودم حرف می زنم، ترجمه معصومه عامری، انتشارات بهارستان
مجله خواندنیها ( ۱۹ فروردین ماه )۱۳۳۷ به نقل از سایت تاریخ ایرانی


نظر شما