رستم دستان و انسانم آرزوست

نسبت تختی با الگوی فساد

فرید دهدزی، پژوهشگر تاریخ معاصر
زمانه‌ای که سخن گفتن از پایبندی به باور، آرمان، هویت، عِرقِ ملّی، ارزش استقلال و اساساً ارزش‌ها را غلبه احساس بر خرد می‌دانند، سخن گفتن از تختی چه ضرورتی دارد؟...

شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵
زمانه‌ای که سخن گفتن از پایبندی به باور، آرمان، هویت، عِرقِ ملّی، ارزش استقلال و اساساً ارزش‌ها را غلبه احساس بر خرد می‌دانند، سخن گفتن از تختی چه ضرورتی دارد؟/ پرداختن به «غلام‌رضا تختی» ضرورت پیدا می‌کند. زیرا وقتی الگوی کرداری برخی قلمرو و نهادهای اجتماعی، "الگوی فساد" شده، سخن گفتن از تختی ضرورت پیدا می‌کند/ وقتی به گفته خود تختی و به اعتراف برخی از نزدیکانش، دربار و حتی ساواک از وی می‌خواهند که وکیل مجلس شورای ملی شود، او می‌گوید: من یک ورزشکار و خاک پای این ملت هستم. من رجال سیاسی نیستم، رجال سیاسی یعنی دکتر مصدق، غلام‌حسین صَدیقی، کریم سنجابی، الهیار صالح و ... این افراد را از زندان (تابستان ۴۲ همه این بزرگان زندان یا تبعید بودند) آزاد کنید و بگذارید در انتخاباتی آزاد شرکت کنند / که منش تختی ریشه در آیین پهلوانی ایران زمین دارد
/ تختی به مانند دیگر پاسداران آیین پهلوانی، نه تنها در عرصه ورزش، بلکه در عرصه اجتماع و سیاست نیز دارای منش پهلوانی بود. پیش از وی پوریای ولی و حاج حسین رزاز نمونه بارز این منش بودند. «حاج حسین رزاز» از نمونه‌های بارز تدوام آیین پهلوانی و البته آخرین پهلوان دوره پیش از پدیدآیی ورزش نوین بود. او یگانه پهلوان گودهای ورزشی زمانه خودش بود. اما همین پهلوان در همراهی با مشروطه‌خواهان تا جایی پیش رفت که به هنگام استبداد صغیر، از نخستین مردانی بود که سلاح به دست به بام مجلس رفت و لیاخوف روسی و سربازان متجاوز به حقوق ملت را نشانه گرفت. پهلوان رزاز چه در دوره قاجار و چه در سال‌های یکه‌تاز قزاق‌ها و لمپنیسم سرکوبگر رضاخانی، همچنان مقاوم، جسور بپای‌دارنده آیین پهلوانی در آن دوران استبداد سیاه بود. این منش در تختی به خوبی نمو داشت. با این‌تفاوت که تختی اهل مبارزه مسلحانه نبود.

************************************************************
۱ - زمانه‌ای که سخن گفتن از پایبندی به باور، آرمان، هویت، عِرقِ ملّی، ارزش استقلال و اساساً ارزش‌ها را غلبه احساس بر خرد می‌دانند، طبیعی است که سخن گفتن از تختی ضرورتی ندارد. چراکه پرونده او (نیک و بد) هر چه بود دیگر بسته شد. در زمانه‌ای که الگوپذیری و الگوپردازی، نوعی افسانه‌پردازی قلمداد می‌شود، سخن گفتن از تختی چه ضرورتی دارد؟
۲ - نظریه‌پردازان عرصه جامعه‌شناسی اقتصاد بر این باور هستند که عوامل و ریشه‌های فساد را تنها نباید در قدرت‌های اقتصادی و سیاسی پی‌‌گرفت، بلکه در برخی از جوامع، فساد در بیشترینه قلمرو و نهادهای مختلف جامعه امری فراگیر است.
۲ – ۱ - بخشی از آن نظریه با ساخت جامعه ما نیز مطابقت دارد. تنها مفهوم فساد در اختلاس یا حقوق‌ها نجومی و... خلاصه نمی‌شود، بلکه چو نیک بنگری دامنه فساد، برخی از قلمرو و نهادهای اجتماعی را هم دربرگرفته.
به‌عنوان نمونه اخباری که در عرصه‌های مختلف هنری به گوش می‌رسد بیش از آنکه اخبار مبتنی بر آفرینش آثار فاخر هنری باشد، بیشتر با حواشی آن روبرو هستیم؛ سرمایه‌گذاری زیاد، اما تولید اندک. (به طور نمونه در حوزه موسیقی؛ تولید آثار فاخر و تأثیرگذار موسیقی نسبت به دهه‌های پیشین بسی اندک، اما سرمایه‌گذاری در بخش خصوصی و دولتی در این زمینه بیشتر شده – از سویی عرضه و تقاضا در ژانرهای مختلف موسیقی بسیار سطحی و چه بسا "مبتذل"، از لحاظ واژه شناسی و پیامدگرایی "ابتذال" با مفهوم "فساد" پهلو می‌زند).
۲ – ۲ - در عرصه‌های مختلف ورزشی با مفاهیم جدیدی به نام مافیای ورزشی، فوتبال کثیف و ... صدر اخبار ورزشی شده. برخی از دست‌اندرکاران مثلاً رشته فوتبال به اختلاس متهم هستند، برخی از مربیان و بازیکنان فوتبال بیش از رقم‌های رسمی اعلام شده توسط فدارسیون (به طور پنهانی) دریافتی دارند، مربی از بازیکنانی که او را به تیم محبوبی آورده، بخشی از دریافتی قرارداد را تقسیم می‌کنند. بازیکن فوتبال از طریق لابی، وارد تیمی بزرگ و حتی تیم ملی می‌شود، در حالی که مستحق آن نبوده و نیست. جالب این‌که به یکباره «ستاره سینما» هم می‌شود!
برخی از ورزشکاران وارد سیاست شده، یا حتی نماینده می‌شوند و توسط جریان سیاسی مورد دست‌آویز قرار می‌گیرند. بازیکنی که آبروی ملّت را به واسطه استفاده از داروی نیروزا تحت‌شعاع قرار داده، اکنون به نمایندگی برگزیده شده و گفتار و کردارهایش مانند آن "سریال عکس‌بازی"‌، مورد نقد آحاد جامعه قرار گرفته است.
۲ – ۳ - بنابراین در مورد مفهوم فساد در جوامعی مانند ما، باید بیشتر دقیق و عمیق شد. بدون در نظر گرفتن عوامل و ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی آن نمی‌توان، تنها یک بخش را مورد واکاوی قرار داد.
‌۳ – در این‌جا پرداختن به «غلام‌رضا تختی» ضرورت پیدا می‌کند. زیرا وقتی الگوی کرداری برخی قلمرو و نهادهای اجتماعی، "الگوی فساد" شده، سخن گفتن از تختی ضرورت پیدا می‌کند. زیرا او نماد منش پهلوانی در عرصه‌های مختلف بود.
۴ – ۱ - وقتی به گفته خود تختی و به اعتراف برخی از نزدیکانش، دربار و حتی ساواک از وی می‌خواهند که وکیل مجلس شورای ملی شود، او می‌گوید: من یک ورزشکار و خاک پای این ملت هستم. من رجال سیاسی نیستم، رجال سیاسی یعنی دکتر مصدق، غلام‌حسین صَدیقی، کریم سنجابی، الهیار صالح و ... این افراد را از زندان (تابستان ۴۲ همه این بزرگان زندان یا تبعید بودند) آزاد کنید و بگذارید در انتخاباتی آزاد شرکت کنند.
او به دوستانش گفت این‌ها با دعوت من به کارزار سیاست، هم قصد دارند نقش اصلی من در ورزش فراموش شود و از سویی من را آلوده به سیاست و در نهایت جذب و هضم کنند.
۴ - ۲ – حتی کمپانی‌های سینمایی همزمان با ورود چند قهرمان ورزشی به فیلم‌ها (۱۳۳۷ به بعد)، رقمی بیش از دیگر هم‌کسوتان را به تختی پیشنهاد دادند. در پاسخ گفت من کارم چیز دیگری است بگذارید از پس کار خودم بر بیاییم، من برای این کار (سینما) ساخته نشدم. پیشنهادهای سینمایی، فقط یکبار نبود، چندین مرحله صورت گرفت، اما همواره پاسخش "نه" بود.
۴ -۳ – حقوق تختی به خاطر تن ندادن به امیال حاکمیت و از سویی شهرت و محبوبیت استثنائی در بین اقشار مختلف جامعه که تهدیدی جدی برای کیان سلطنت بود، قطع شد. حاکمیت از راه دیگری برای تضعیف او وارد شد، به تختی گفتند تنها با یک عکس تبلیغاتی پنجاه هزارتومن دریافت کن، و یا برای یک فیلم تبلیغاتی مبلغ صدهزار تومانی به او پیشنهاد داده بودند! اما تختی به اطرافیان خود ‌گفته بود این پول‌ها پوششی است برای تخریب شخصیت من. عکس و فیلم تبلیغاتی بهانه است. مگر این کارها این همه ارزش مالی دارد! با این پول می‌خواهند من را بخرند و از مردم دور کنند.
۴ – ۴ – تختی سواد زیادی نداشت، اما منش پهلوانی‌اش از او فردی تیزبین و روشن‌بین ساخته بود. ورزش و حتی سیاست را صحنه نمایش نمی‌دید (زیرا او در کنار ورزش فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی می‌کرد)، بلکه ورزش و سیاست را صحنه پیکار می‌دید. به عنوان نمونه با این‌که عاشق مردم بود، خود را خاک پای مردم می‌دانست، اما می‌گفت مگر من برای این مردم چه کردم که از من می‌خواهند امضاء یا عکس بگیرند! من با فردی که از راه دور با قرض از این و آن هزینه می‌کند و برای دیدن من می‌آید، چه برتری و حرفی دارم بگویم! غیر از این‌که شرمنده آن‌ها باشم!
یکبار وقتی در سفر مشهد متوجه شد افرادی که برای دیدن او از جنوب خراسان با حقوق کم کارگری، یک دوربین عکس خریدند و برای آمدن به مشهد مجبور شدند از نزدیکان خود قرض بگیرند، گریه‌اش گرفت. گفت شمایید که باید به دستانتان بوسه زد، من کجای کار هستم! (غیرمستقیم هزینه سفر و خرید دوربین را داد و با دریافت آدرسی از آنان، چند سال برای آنان نامه و عکس می‌فرستاد و مقداری هم به آنان کمک مالی می‌کرد). این دیگر افسانه نیست، بیشتر کسانی که با او رابطه نزدیک یا دور داشتند شاهد صدها نمونه از این رفتارها بودند.
۴ – ۵ – ۱ – ۱ - بله تختی ورزش و سیاست را نه صحنه نمایش که صحنه پیکار می‌دید. زمانی که در مسابقات المپیک ملبورن (۱۹۵۶ – دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد)، بغض فروخفته شکست اراده ملت و نهضت ملی ایران در کودتای ۲۸ مرداد را در "سپهر میدان" ملبورن در پیکار با حریف آمریکایی، انگلیسی و روسی (سه‌گانه همبسته کودتا ) می‌دید. گویی آمدست حساب وام آن شکست نابرابر را با نبردی برابر بگذارد. (بقول خودش باید به حریف آمریکایی و روسی با آن اندامی که نیم‌متر از او بلندتر بود، پیکار کند) و آن میدان را نبردی برای تسویه حساب ملت ایران با دولت‌های متجاوز می‌دانست. گویی اراده و آمال ملتش را نه در دادگاه لاهه یا شورای امنیت سازمان ملل که در تشک کشتی در نبرد با حریفان می‌دید. او با شکست حریف روسی، انگلیسی و آمریکایی موجب اهتزاز پرچم ایران زمین بر صدر تمامی ملل، یاد حماسه‌ قیام ملت ایران در دولت ملی دکتر مصدق و پیروزی ایران بر سیطره انگلستان، را زنده کرد. تختی گفت فکر می‌کردم خیلی کار بزرگی است، اما وقتی از سکو پایین آمدم دیدم فقط ملتم را دوباره شادمان کردم و کاری نتوانستم بکنم! (حسرت می‌خورد که چرا نتواسنت کار ریشه‌‌دارتری انجام دهد!)
از آن پس همه تن بکشتن دهیم
به آوردگه بر سر و تن نهیم (شاهنامه)
۴ – ۵ – ۱ – ۲ - در این‌جا حاجت به بیان نیست که منش تختی ریشه در آیین پهلوانی ایران زمین دارد، متون بیشماری در مورد منش پهلوانی نگاشته شده که شاهنامه فردوسی یکی از منابع مهم در این‌باره است. «رستم» یکی از نمادهای آیین پهلوانی در شاهنامه است. این منش پهلوانی رستم‌گونه در دوران معاصر در منش تختی نمودار گشت. ملت او را «رستم ایران زمین» می‌دانستند. این لقب فقط ستایش صرف نبود، بسیاری از هنرمندان، شاعران و نویسندگان (روشنفکرانی که حتی مخالف مشی فکری وی بودند) در آثار خود منش پهلوانی رستم‌وار او را تبیین کردند. با این تفاوت که اگر رستم تنها یک نماد افسانه‌ای در شاهنامه بود، پهلوان تختی شخصیتی واقعی در تاریخ معاصر ایران بود. پهلوانی بر اساس متون کلاسیک، تنها پهلوان قلمرو ورزش نیست، بلکه پهلوانی منشی است که در سراسر زندگی آن ورزشکار باید ریشه داشته باشد. تختی به مانند دیگر پاسداران آیین پهلوانی، نه تنها در عرصه ورزش، بلکه در عرصه اجتماع و سیاست نیز دارای منش پهلوانی بود. پیش از وی پوریای ولی و حاج حسین رزاز نمونه بارز این منش بودند. «حاج حسین رزاز» از نمونه‌های بارز تدوام آیین پهلوانی و البته آخرین پهلوان دوره پیش از پدیدآیی ورزش نوین بود. او یگانه پهلوان گودهای ورزشی زمانه خودش بود. اما همین پهلوان در همراهی با مشروطه‌خواهان تا جایی پیش رفت که به هنگام استبداد صغیر، از نخستین مردانی بود که سلاح به دست به بام مجلس رفت و لیاخوف روسی و سربازان متجاوز به حقوق ملت را نشانه گرفت. پهلوان رزاز چه در دوره قاجار و چه در سال‌های یکه‌تاز قزاق‌ها و لمپنیسم سرکوبگر رضاخانی، همچنان مقاوم، جسور بپای‌دارنده آیین پهلوانی در آن دوران استبداد سیاه بود. این منش در تختی به خوبی نمو داشت. با این‌تفاوت که تختی اهل مبارزه مسلحانه نبود. بلکه او به خوبی از مکتب مرادش مصدق آموخته بود که رفتار مسالمت‌گرایانه با رویدادهای سیاسی و اجتماعی داشته باشد. گرچه منش مسالمت‌‌جویانه در خوی او نهادینه بود.
۴ – ۵ – ۲ - تختی همیشه یَل میدان عمل بود. گفتیم وی یک وجهه قهرمانی – پهلوانی داشت و یک وجهه اجتماعی و سیاسی.
۹ اسپند ۱۳۳۱ زمانی که دربار با دسیسه قصد فریب دکتر مصدق و در نهایت ترور ایشان به دست اوباش و اجامر در خانه ۱۰۹ خیابان کاخ را داشت. نیروی سوم حزب زحمتشکان ملت ایران از طریق جلال آل احمد به موقع خود را نزدیک خانه دکتر مصدق رساندند و دسیسه ترور مصدق را نقش برآب کردند (در این قضیه حزب ملت ایران به فرنشینی شهید داریوش فروهر نیز نقش مهمی داشتند). در آن موقع تختی که پیش از دولت مصدق در روزگار ملی شدن صنعت نفت، هموند حزب زحمتکشان ملت ایران (از احزاب مهم نهضت ملی) شده بود، پهلوانانه کنار یاران دکتر مصدق، در مقابل هجوم اجامر ایستادگی کرد. برخی مواقع تختی بدون این‌که حرکتی از خود کند، اجامر تنها با دیدن هیبت تختی (نه زور و بازو)، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
۴ – ۵ – ۳ - نُه اسپند ۱۳۳۱ نخستین سناریو کودتای خزنده بر علیه دولت ملی بود. تا کودتای نهایی نزدیک به هفت ماه، روزی نبود که بحران ودسیسه‌ای بر علیه دولت ملی دکتر مصدق ایجاد نشود. ۲۵ اَمرداد کودتای دیگری بر علیه دولت ملی بود که این‌بار توسط مردم، اصناف و احزاب ملی و به ویژه هوشمندی شخص دکتر مصدق، خنثی شد.
تختی در روز ۲۶ اَمرداد به همراه دیگر اصناف و احزاب ملّی به همراهی کسانی چون شهید داریوش فروهر، به فرمان نخست‌وزیری از دست‌اندرکاران به زیر کشیدن مجسمه رضاشاه در میدان توپخانه (با کمک جرثقیل شهربانی) بودند. به گفته دکتر مصدق در دادگاه نظامی به این دلیل چونین پیشنهادی به احزاب و اصناف ملی دادم که احزاب دست چپی، پیش‌دستی نکنند و ما را در مقابل مردم مستأصل کنند.
تختی تا لحظه مرگ در این میادین شهسوار میدان عمل و نبرد بود. حزب زحمتشکان ملت ایران، حزب سوسیالیست (منشعبین از نیروی سوم – گروه زنده‌یادان خنجی و حجازی)، نهضت مقاومت ملی و در نهایت جبهه ملی دوم، ضمن این‌که تختی از مسئولان "سازمان ورزش" جریان‌های یاد شده بودند؛ به واسطه حملات احتمالی اوباش و اجامر به برنامه، نشست و گردهمایی‌ها، گروهی برای تأمین امنیت برنامه‌ها در نظر گرفته شده بودند که تختی مسئول این گروه بود.
به عنوان نمونه ایشان در مدیریت بخش انتظامات میتینگ جلالیه (۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰)، نقش چشم‌گیری داشت. یا در برنامه‌های خانه ۱۴۳ فخرآباد محل برگزاری برنامه‌های جبهه ملی دوم، گروه تختی به خوبی امنیت این برنامه‌ها را تأمین می‌کردند.
۴ – ۵ – ۴ - یکی از نمونه‌های درخشان بی‌باکی و پهلوانی تختی زمانی بود که حاکمیت پس از درگذشت مصدق امکان برگزاری هر مراسمی را سلب کرده بود. در مراسم هفت دکتر مصدق در احمدآباد، نیروهای امنیتی و شهربانی قلعه را محاصره کرده بودند. با این‌که به تختی تذکر داده بودند که در این مراسم شرکت نکند و جلوی احمدآباد او را تهدید کردند. اما ورود تختی باعث شد که جمعیت بیشماری به قلعه احمدآباد بیایند. حتی تختی خود را به آرامگاه رساند و با ادای احترام و بوسه بر تربت مصدق چونین گفت: بعد از درگذشت شما، زندگی بر ما حرام است. آخر این چه زندگی است! آرزومندم که هر چه سریع‌تر زندگی ما هم تمام شود... (عجبا که ده ماه پس از این رویداد، تختی هم جاودانه شد). در این هنگام سرهنگ مولوی به او گفت: بهتر است شما این‌جا را ترک کنید، زیرا جمعیت ثانیه به ثانیه بیشتر می‌شود. تختی گفت آقا بگذارید به حال خودمان باشیم! همین عدم تمکین‌، مقاومت و ایستادگی‌های تختی بود که موجب تنگ‌ شدن حلقه زندگانی بر او بود.
۵ – همان‌طور که در مقدمه عرض شد ما نه تنها در قلمرو قدرت که در برخی نهاد و قلمروهای اجتماعی نیز با مفهوم "فساد" روبرو هستیم. مفهوم فساد دارای مفاهیم و معانی مختلفی است. همچنین عوامل و ریشه‌های آن معطوف به یک نهاد نیست، بلکه امری ریشه‌دار و فراگیر است. از سویی رفته رفته با فروریزی اخلاق در سطوح مختلف جامعه مواجه هستیم. تختی در این دوره بحران اخلاقی برای ما می‌تواند الگو / سرمشق مناسبی در عرصه‌های مختلف باشد. تختی فقط پهلوان میدان ورزش نبود که پهلوان عرصه اجتماع و به قولی « پهلوان عرصه سیاست» بود.
تختی به ما نشان داد که رستم و پهلوانی امری اسطوره‌ای نیست که امری سیال است. او نشان داد که اخلاق‌مداری (بقول پهلوان شهید صابر بچه تن‌پاک، دست‌پاک و دیده‌پاک - پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) نه تنها در گود مقدس کشتی که در هر قلمرویی ممکن است. او منش پهلوانی و اخلاق‌مداری را به عرصه عمومی آورد. به ما نشان داد که منش پهلوانی و اخلاق‌مداری تنها در یک قلمرو معنا ندارد و آن را به همه قلمروهای اجتماعی تسری داد.
منبع: مجله ایران فردا، دی‌ماه ۱۳۹۵
نظر شما